قالب وبلاگ

عقــــــاب و چکاوک
 
لینک دوستان
لینک های مفید
چت باکس


امروز تو جاده پلیس به بابام ایست میده و بخاطر نبستن کمربند سرنشین (من) اقدام به ایجاد رعب و وحشت میکنه..

من لبخند رو لبامه...

آخه افسر پلیس همون آقا مهربونه است که یه بار تو جاده مهاباد-ارومیه  به قصد ایجاد رعب و وحشت و بخاطر سرعت غیرمجاز متوقفم کرد. بعد عین یه مرد واقعی و باصلابت گفت:  یازمیــــــــــــــــرام!!! گت! (نمی نویسم، برو!)

همین اتفاق هم افتاد..

حالا من و بابام لبخند رو لبامونه..


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ پنجشنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۲ ] [ ۱۱:۸ ب.ظ ] [ تیـــما ]
یه شب که اعصاب معصاب داغون بود و واقعا به خواب سروقت نیاز داشتم، ساعت 12:30 شب اسمس تبلیغاتی ایرانسل میاد و میگه ....عدد *** رو به شماره **** اسمس کنید. منم برداشتم دو خط فحش ریپلای کردم و خوابیدم.

5 دقیقه بعد: پیام شما دریافت گردید!!

من:   :|

10 دقیقه بعدتر: عدد ارسالی توسط سیستم قابل بازخوانی نمی باشد.

من:  :\


به نظرم این کارش از فحش های من بدتر بود...


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ پنجشنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۲ ] [ ۱۰:۵۰ ب.ظ ] [ تیـــما ]

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:

  ۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
۵- باعث فرسایش اجسام می شود.
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.

از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!!

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!

موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ دوشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۲ ] [ ۱:۶ ب.ظ ] [ تیـــما ]

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید.  
کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین». ۱۰ دلار همراه کاغذ بود.  
 
قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت.  
سگ هم کیسه را گرفت و رفت.  
 
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد.  
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد. 
قصاب به دنبالش راه افتاد.  
سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.  
قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.  
 
اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره آنرا چک کرد. اتوبوس درست بود سوار شد. 
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.  
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.  
 
سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید. این کار را باز هم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.  
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد.  
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد: چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. این باهوش ترین سگی هست که من تا به حال دیدم. 
 
مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟ این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه. 
 
  
نتیجه اخلاقی: اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود. و دوم اینکه چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید، بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است. سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این تناقضات است. پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهم تر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم.


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ دوشنبه ششم آبان ۱۳۹۲ ] [ ۱۲:۶ ق.ظ ] [ تیـــما ]
يك روز ملا نصر الدين براي تعمير بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختماني را بر پشت الاغ بگذارد و به بالاي پشت بام ببرد.
الاغ هم به سختي از پله ها بالا رفت …
ملا مصالح ساختماني را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پايين هدايت كرد.
ملا نمي دانست كه خر از پله بالا مي رود، ولي به هيچ وجه از پله پايين نمي ايد !!!
هر كاري كرد الاغ از پله پايين نيآمد.
ملا الاغ را رها كرد و به خانه آمد كه استراحت كند.
در همين موقع ديد الاغ دارد روي پشت بام بالا و پايين مي پرد !!!
وقتي كه دوباره به پشت بام رفت ، مي خواست الاغ را ارام كند كه ديد الاغ به هيچ وجه آرام نمي شود. برگشت و بعد از مدتي متوجه شد كه سقف اتاق خراب شده و پاهاي الاغ از سقف چوبي آويزان شده، بالاخره آلاغ از سقف به زمين افتاد و مرد...
بعد ملا نصر الدين گفت : لعنت بر من كه نمي دانستم كه اگر خر به جايگاه رفيعي برسد هم آنجا را خراب مي كند و هم خودش را مي کشد ...!!!

موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ یکشنبه چهارم فروردین ۱۳۹۲ ] [ ۳:۳۶ ب.ظ ] [ تیـــما ]
مایع ظرفشویی خریدیم عکس گلابی روشه بوی موزه می ده!
می دونم منظورشون از اون گلابیا منِ مصرف کننده ام

موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ یکشنبه دهم دی ۱۳۹۱ ] [ ۹:۴۵ ب.ظ ] [ تیـــما ]

من از روزی میترسم که تکنولوژی از تعامل انسانی پیشی بگیرد. چنین روزی، جهان نسلی از احمقها خواهد داشت.

 
یک شام دلچسب در یک رستوران با همراهی دوستان

موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۱ ] [ ۴:۴۱ ب.ظ ] [ تیـــما ]



موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ جمعه دهم آذر ۱۳۹۱ ] [ ۸:۲۶ ب.ظ ] [ تیـــما ]
قلب انسان اینطوری می‌زند





موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ جمعه دهم آذر ۱۳۹۱ ] [ ۸:۲۵ ب.ظ ] [ تیـــما ]

 

۷۳* سن شما * ۱۳۸۳۷

نتایج جالبی دارد


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ جمعه دهم آذر ۱۳۹۱ ] [ ۸:۱۵ ب.ظ ] [ تیـــما ]

دو محقق اقدام به ارائه یک الگوریتم ریاضی کره اند که با استفاده از آن می توان جدولهای سودوکو را به سرعت و بدون حدس زدن حل کرد.

به گزارش خبرگزاری مهر، زولتان توروسکی محقق شبکه های پیشرفته و ماریا ارسی- راواسز دانشجوی دکترای دانشگاه نوتردام علاوه بر ارائه یک فرمول ریاضی برای حل جدولهای سودوکو علت سخت تر بودن برخی جداول را نسبت به برخی دیگر توضیح داده اند.

تنها مانع این روش این است که شما باید دارای PhD ریاضیات باشید تا درک کنید که در واقع آنها چه مسئله ای را مطرح کرده اند.

توروسکی و ارسی - راواسز که در دانشگاه بیب-بولایی تحصیل کرده اند به عنوان بخشی از تحقیقات خود درباره نظریه بدست آوردن حد مطلوب و پیچیدگی محاسباتی به تحلیل جداول سودوکو پرداختند.

آنها اظهار داشتند که اکثر علاقمندان به سودوکو از سیستم "نیروی بیرحمانه" و میزان زیاد حدس زدن برای حل مسائل استفاده می کنند. از این رو آنها تمام ترکیبهای ممکن اعداد را تا زمانی که جواب صحیح پیدا شود امتحان می کنند، درحالی که این شیوه موفقیت آمیز است، اما امتحان کردن تمام این اعداد محتمل و وقت گیر است.

توروسکی و ارسی - راواسز به جای این روش اقدام به ارائه یک الگوریتم آنالوگ جهانی کرده اند که کاملا قطعی است و نیازی به حدس زدن هم ندارد، همواره به جواب درست می رسد و مهمتر این که سرعت بدست آوردن این پاسخ نیز قابل توجه است.

این محققان همچنین کشف کردند که زمانی که آنها یک مسئله را با الگوریتم آنالوگ خود حل می کنند به دشواری مسئله مرتبط است. این امر موجب شد که آنها یک درجه رتبه بندی برای میزان دشواری یک مسئله یا جدول ارائه کنند.

محققان از یک نفر خواستند جدول سودوکوی آنها را حل کند

درجه دشواری که آنها تعیین کردند از 1 تا 4 متغیر است که این درجه ها همان واژه های ساده، سخت و فوق سخت است که در رابطه با جداول سودوکو اعمال می شود. حل یک جدول با درجه سختی 2 ، نیازمند زمانی 10 برابر حل جدول با درجه سختی یک است.

براساس این سیستم سخت ترین جدول شناخته شده از درجه 3.6 برخوردار و مشخص نیست که آیا جدولی سخت تر از آن هم وجودداشته باشد یا خیر.

این نظریه با مشخص کردن میزان انتخابها برای هر جای خالی آغاز شد

توروسکی و ارسی - راواسز اعتقاد دارند که الگوریتم آنالوگ آنها به طور بالقوه می تواند مورد استفاده مسائل متنوعی در صنعت، علوم رایانه ای و محاسبات زیستی قرار بگیرد.

روش شناسی توروسکی و ارسی - راواسز برای نخستین بار در مجله Nature Physics منتشر شد و سپس کاربرد آن در مجله Nature Scientific Reports انتشار یافت.

دشواری جدولهای سودوکو به عنوان دینامیکهای بی نظم نشان داده شده است


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ ] [ ۷:۴۵ ب.ظ ] [ تیـــما ]
[ چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۱ ] [ ۱:۱۲ ب.ظ ] [ تیـــما ]


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ سه شنبه نهم آبان ۱۳۹۱ ] [ ۶:۳۳ ب.ظ ] [ تیـــما ]

بعد از خوردن غذا بیل گیتس 5 دلار به عنوان انعام به پیش خدمت دادپیشخدمت ناراحت شد
 
بیل گیتس متوجه ناراحتی پیشخدمت شد و سوال کرد : چه اتفاقی افتاده؟
 
پیشخدمت : من متعجب شدم ....
 
بخاطر اینکه در میز کناری پسر شما 50 دلار به من انعام داد در حالی که شما که پدر او هستید و پولدار ترین انسان روی زمین هستید فقط 5دلار انعام می دهید !
 
گیتس خندید و جواب معنا داری گفت :
 
او پسر پولدار ترین مرد روی زمینه و من پسر یک نجار ساده ام

 


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ شنبه ششم آبان ۱۳۹۱ ] [ ۲:۴۷ ب.ظ ] [ تیـــما ]
روزی لویی شانزدهم در محوطه ي کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی راکنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
لویی، افسر گارد را صدا زد و پرسید این سرباز چرا این جاست؟ افسر گفت قربان افسر قبلی نقشه ي قرار گرفتن سربازها سر پستها را به من داده من هم به همان روال کار را ادامه دادم! مادر لویی او را صدازد وگفت من علت را میدانم،زمانی که تو 3سالت بود این نیمکت را رنگ زده بودند و پدرت به افسر گارد گفت نگهبانی را اینجا بگذارند تا تو روی نیمکت ننشینی و لباست رنگی نشود! و از آن روز 41 سال میگذرد و هنوز روزانه سربازی اینجا قدم میزند!

فلسفه ي عمل تمام شده، ولی عمل فاقد منطق هنوز ادامه دارد!
آیا شما هم این نیمکت را در روان خود ،خانواده و جامعه مشاهده میکنید؟

موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ شنبه ششم آبان ۱۳۹۱ ] [ ۲:۴۵ ب.ظ ] [ تیـــما ]

يك پسر تگزاسي براي پيدا كردن كار از خانه به راه افتاده و به يكي از اين فروشگاهاي بزرگ كه همه چيز مي فروشند (Everything Under a Roof) در ايالت كاليفرنیا رفت.
مدير فروشگاه به او گفت : يك روز فرصت داري تا به طور آزمايشي كار كرده و در پايان روز با توجه به نتيجه كار در مورد استخدام تو تصميم ميگيريم.
در پايان اولين روز كاري مدير به سراغ پسر رفت و از او پرسيد كه چند مشتري داشته است ؟
...
پسر پاسخ داد كه يك مشتري
مدير با تعجب گفت: تنها يك مشتري ...؟ بي تجربه ترين متقاضيان در اينجا حدقل 10 تا 20فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است ؟
پسر گفت: 134,999.50 دلار
مدير تقريبا فرياد كشيد : 134,999.50 دلار .....؟
مگه چي فروختي ؟
پسر گفت : اول يك قلاب ماهيگيري كوچك فروختم، بعد يك قلاب ماهيگيري بزرگ، بعد يك چوب ماهيگيري گرافيت به همراه يك چرخ ماهيگيري 4 بلبرينگه. بعد پرسيدم كجا ميريد ماهيگيري ؟ گفت : خليج پشتي
من هم گفتم پس به قايق هم احتياج داريد و يك قايق توربوي دو موتوره به او فروختم.
بعد پرسيدم ماشينتان چيست و آيا ميتواند اين قايق را بكشد؟ كه گفت هوندا سيويك
من هم يک بليزر دبليو دي4 به او پيشنهاد دادم كه او هم خريد
مدير با تعجب پرسيد : او آمده بود كه يك قلاب ماهيگيري بخرد و تو به او قايق و بليزر فروختي ؟

پسر به آرامي گفت : نه ، او آمده بود يك بسته قرص سردرد بخرد كه من گفتم
بيا براي آخر هفته ات يك برنامه ماهيگيري ترتيب بدهيم، شايد سردردت بهتر شد !


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۱ ] [ ۸:۱۵ ب.ظ ] [ تیـــما ]
·                                 A famous inspirational speaker said:
"Best years of my life were spent in the arms of a woman, who wasn't my wife."
Audience was in shock and silence.
He added:
"She was my mother"
A big round of plause & laughter!
.
A very daring husband tried to crack this at home.
After a dinner, he said loudly to his wife in the kitchen:
"Best years of my life were spent in the arms of a woman, who wasn't my wife"
Standing for a moment, trying to recall the second line of that speaker
By the time he gained his senses, he was on a hospital bed, recovering from burns of boiling water!
Moral:
Dn't Copy,if u can't Paste.

موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۱ ] [ ۶:۵۵ ب.ظ ] [ تیـــما ]

smstak.com

یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند.

از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.

در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند.

برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند.

بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.

خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت… و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال … شش سال …

سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده .

او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!

نتیجه اخلاقی: بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۱ ] [ ۷:۱۶ ب.ظ ] [ تیـــما ]


خدایا خیلی سعی کردم قدر این مهمونی رو بدونم ولی بازم احساس می کنم نتونستم

یعنی سال بعد هم ما رو دعوت می کنی؟

.

.

.

فطر آمده خوردنی فراوان بخورید / پیتزا و کباب و مرغ بریان بخوریـد

دزدانه اگر در زمضان می خوردید / شوال رسیده پس نمایان بخورید !


موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی، طنز ، معما و سرگرمی
[ یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۴۲ ق.ظ ] [ تیـــما ]
هییچگاه نه کسی رو ببخش!

نه کسی رو فراموش کن!

سر فرصت بزن دهنشو سرویس کن

                                           دکتر علی شریعتی با اعصاب خراب


موضوعات مرتبط: طنز ، معما و سرگرمی
[ یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۰:۱۳ ب.ظ ] [ تیـــما ]
   ........   مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

خداوند در درون ماست پس می بایست آرام شویم و بگذاریم جانهایمان آرام گیرند. آنگاه به هستی عشق پی خواهیم برد.
(جبران خلیل جبران)
"عقاب و چكاوك" يك وبلاگ شخصی است که به ترجیح نویسنده،جایگزینی برای سایر شبکه های اجتماعی انتخاب شده و سعی می گردد اطلاعات و اخبار مرتبط با رشته "حسابداری"را به سمع و نظر دوستان، بالأخص هم دانشگاهیان برساند. تنوع موضوعات نیز بر اساس علایق نویسنده انتخاب شده که در اثنای آن به تجربیات، خاطرات و سایر مطالب سرگرم کننده نیز پرداخته می شود.
...
..
.
كاسه خود را بيش از اندازه پر كنيد؛
لبريز مي شود.
چاقوي خود را بيش از حد تيز كنيد،
كند مي شود.
به دنبال پول و راحتي باشيد؛
دلتان هرگز آرام نمي گيرد.
به دنبال تاييد ديگران باشيد؛
برده آن ها خواهيد بود.

كار خود ر انجام دهيد، سپس رها كنيد.
اين تنها راه آرامش يافتن است.
لینک های مفید


امکانات وب