|
عقــــــاب و چکاوک | ||
|
گروه فرهنگی مشرق- با پایان یافتن ماه صفر و حلول ماه ربیع الاول شاهد رواج یک باور غلط در جامعه ایمانی هستیم که در شرایط کنونی از طریق پیامک یا ایمیل، منتشر میشود. این باور غلط که به صورت بشارت بهشت از قول پیامبر صلوات الله علیه و آله در راستای خوشنودی ایشان از پایان یافتن ماه صفر و آغاز ماه ربیع الاول صورت میگیرد، متأسفانه باعث شده اصل و شأن حدیث، مورد غفلت قرار گرفته و مفهوم آن وارونه جلوه داده شود. و اما اصل واقعه چیست؟ لازم به ذکر است این روایت در شأن یکی از بهترین صحابهی پیامبر بزرگوار اسلام صلوات الله علیه و آله است که به دلیل رواج آن باور غلط، محور حدیث، به کلی فراموش شده است. این حدیث در باب «معنى قول النبي ص من بشرني بخروج آذار فله الجنة» از کتاب معانی الاخبار (النص / 204) و همچنین کتاب علل الشرایع مرحوم شیخ صدوق (ج 1 / ص 175) و در روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه اثر مرحوم محمد تقی مجلسی (ج 13 / ص 3) و با سلسلهی سند ذیل بیان شده: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّيْبَانِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الوَرَّاقُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَبْدِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ سلسله سند به صحابی بزرگوار، عبدالله بن عباس منتهی میشود که ایشان اصل واقعه را اینگونه توصیف میکند: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ كَانَ النَّبِيُّ ص ذَاتَ يَوْمٍ فِي مَسْجِدِ قُبَا وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، از ابن عباس نقل شده که گفت: روزی پیامبر (ص) به همراه تعدادی از اصحابشان در مسجد قبا نشسته بودند، فَقَالَ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْكُمُ السَّاعَةَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، رسول خدا (ص) فرمود: اولین کسی که الان بر شما وارد میشود، مردی از اهالی بهشت است، فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ قَامَ نَفَرٌ مِنْهُمْ فَخَرَجُوا وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ يُحِبُّ أَنْ يَعُودَ لِيَكُونَ أَوَّلَ دَاخِلٍ فَيَسْتَوْجِبَ الْجَنَّةَ، برخی از اصحاب تا این سخن را شنیدند، برخاسته و از مسجد خارج شدند، تا دوباره وارد شده و اولین کسی باشند که بهشت بر او واجب میشود، فَعَلِمَ النَّبِيُّ ص ذَلِكَ مِنْهُمْ فَقَالَ لِمَنْ بَقِيَ عِنْدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ: إِنَّهُ سَيَدْخُلُ عَلَيْكُمْ جَمَاعَةٌ يَسْتَبِقُونَ. فَمَنْ بَشَّرَنِي بِخُرُوجِ آذَارَ فَلَهُ الْجَنَّةُ، پیامبر (ص) متوجه شده، و به بقیه اصحاب که نزد ایشان بودند، فرمودند: اکنون جماعتی در حال سبقت گرفتن از یکدیگر، بر شما وارد میشوند، (ولی از میان آنها) کسی که پایان یافتن ماه آذار (نام یکی از ماههای رومی معادل ماه خرداد و در آن زمان معادل ماه صفر) را بر من بشارت بدهد، اهل بهشت است، فَعَادَ الْقَوْمُ وَ دَخَلُوا وَ مَعَهُمْ أَبُو ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، آن جماعت برگشتند و وارد شدند و ابوذر رضی الله عنه نیز همراهشان بود، فَقَالَ لَهُمْ فِي أَيِّ شَهْرٍ نَحْنُ مِنَ الشُّهُورِ الرُّومِيَّةِ؟ پیامبر به آنها فرمود: ما در کدامیک از ماههای رومی هستیم؟ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ قَدْ خَرَجَ آذَارُ يَا رَسُولَ اللَّهِ. ابوذر گفت: یا رسول الله! ماه آذار به پایان رسیده است. فَقَالَ ص قَدْ عَلِمْتُ ذَلِكَ يَا أَبَا ذَرٍّ وَ لَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ يَعْلَمَ قُومِي أَنَّكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ ذَلِكَ وَ أَنْتَ الْمَطْرُودُ عَنْ حَرَمِي بَعْدِي لِمَحَبَّتِكَ لِأَهْلِ بَيْتِي فَتَعِيشُ وَحْدَكَ وَ تَمُوتُ وَحْدَكَ وَ يَسْعَدُ بِكَ قَوْمٌ يَتَوَلَّوْنَ تَجْهِيزَكَ وَ دَفْنَكَ أُولَئِكَ رُفَقَائِي فِي الْجَنَّةِ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُون پیامبر فرمود: ای اباذر! من این مسأله را میدانستم ولی دوست داشتم قوم من بدانند که تو مردی از اهالی بهشتی، و چطور اینگونه نباشد، در حالی که تو بعد از من به دلیل محبتت به اهل بیتم، از حرم من طرد (تبعید) میشوی، تنها زندگی میکنی و تنها میمیری، و قومی که امر کفن و دفن تو را انجام میدهند، به واسطهی تو خوشبخت میشوند، آنها دوستان من در بهشتی هستند که به پرهیزکاران وعده داده شده است. تذکر فوق برای بیان این مسأله است که در بین کتب حدیث، تنها روایتی که اشاره به پایان یافتن ماه صفر و آغاز ربیع داشته باشد، همین روایت است؛ بنابراین لازم است جامعهی مؤمنین، در عین توجه به مناسبتهای دینی از ترویج باورهای غلط و وارونه از دین اجتناب کرده و با آغاز ماه ربیع الاول، یادآور بزرگواری، زندگی و منش حضرت اباذر به عنوان یار باوفای امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام و یکی از صحابهی پیامبر صلی الله علیه و آله باشند که به مقام اهل بیتی ایشان نائل شد. («یا أباذرّ، إنّک منّا أهل البیت» أمالی مرحوم شیخ طوسی / النص / ص 525). با توجه به مضمون روایت ذکر شده، امید است که با آغاز ماه ربیع، مانند گروهی که با دفن و تکریم حضرت اباذر علیه السلام، به عنوان «دوستان پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشتی که به پرهیزکاران وعده داده شده» معرفی شدند، ما نیز با یادآوری مقام و تأسّی به او که در راه محبت اهل بیت و وفاداری به ایشان، در سختترین شرایط، جانش را فدا کرد، به جایگاه ایشان نائل شویم. منبع: پارسینه
موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۲ ] [ ۸:۵۴ ب.ظ ] [ تیـــما ]
[ یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۱ ] [ ۶:۵۱ ب.ظ ] [ تیـــما ]
آنگاه که ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه عشق برد این ذات اقدس الهی بود که جلوه گر شد. این عشق آموختنی است عید سعید قربان مبارک . . . موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ چهارشنبه سوم آبان ۱۳۹۱ ] [ ۴:۵۹ ب.ظ ] [ تیـــما ]
در یکی از روزهای بهار سال 1331 که نوجوانی 9ساله بودم، گروهی از طلبههای جوان و سیاسی از تهران عازم قم شده بودند تا با آیتالله بروجردی دیدار کنند. طلبهی جوانی که بعدها فهمیدم نواب صفوی موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ پنجشنبه ششم مهر ۱۳۹۱ ] [ ۱۱:۱۶ ق.ظ ] [ تیـــما ]
. . . فطر آمده خوردنی فراوان بخورید / پیتزا و کباب و مرغ بریان بخوریـد موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی، طنز ، معما و سرگرمی [ یکشنبه بیست و نهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۴۲ ق.ظ ] [ تیـــما ]
امام صادق (عليه السلام): موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۱:۱۴ ب.ظ ] [ تیـــما ]
از امام جواد(ع) روایت شده است: «به خدا سوگند که آدم نمرد جز این که برای او وصی ای بود و برای همه پیغمبران پس از آدم امر خدا در شب قدر می آمد و برای وصی پس از او هم مقرر شد. به خدا سوگند که هر پیغمبری از آدم تا محمد (ص) در آن شب مامور می گشت که به فلان کس وصیت کند (شخصی را وصی خود کند).» (اصول کافی، ج 1، ص 663، ح 7) حدیث شریف فوق نشان می دهد که برای پیامبران و برگزیدگان امت های گذشته تا خاتم پیامبران (ص) لیله القدر وجود داشته است. موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۱:۱۱ ب.ظ ] [ تیـــما ]
اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِهِ وقیامِهِ وجَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ وآثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین خدایا یارى کن مرا در این روز بر روزه گرفتن وعبـادت وبرکنارم دار در آن از بیهودگى وگناهان وروزیم کن در آن یادت را براى همیشه به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۱:۱ ب.ظ ] [ تیـــما ]
زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد...
اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفتای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود! دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کردهای؟ سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اوردهای؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟ چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن. گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شدهام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟ موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۵:۲۴ ب.ظ ] [ تیـــما ]
قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز ! کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست... این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد. قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته، یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟ قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ، آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است … قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو آز آخر به اول ،یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند . خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .
آنان
که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ، گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل
شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت
کشیدیم
موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۱ ] [ ۵:۲۱ ب.ظ ] [ تیـــما ]
رمضان ماه عبادت فرصت بنده شدن رمضان شوق اطاعت از گنه کنده شدن رمضان بهار روح و به خدا پیوستن رمضان شوکت زیبایی و زیبنده شدن . . . فرا رسیدن ماه رمضان بر شما مبارک
موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ جمعه سی ام تیر ۱۳۹۱ ] [ ۱۰:۱۴ ب.ظ ] [ تیـــما ]
مطلبي را خواندم كه به نظرم بايد خواند و بهش فكر كرد
به اين فكر كرد كه دل يك انسان چقدر مي تونه بزرگ باشه و يادمون باشه كه ما تو سازمان ها با همين انسان ها سر و كار داريم.
چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود.
ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد , البته من با اينكه بهش نزديك بودم ولي صداي زنگ خوردن گوشيش رو نشنيدم , بگذريم شروع كرد با صداي بلند صحبت كردن و بعد از اينكه صحبتش تمام شد رو كرد به همه ما ها و با خوشحالي گفت كه خدا بعد از 8 سال يه بچه بهشون داده و همينطور كه داشت از خوشحالي ذوق ميكرد روكرد به صندوق دار رستوران و گفت اين چند نفر مشتريتون مهمونه من هستن ميخوام شيرينيه بچم رو بهشون بدم. به همشون باقالي پلو با ماهيچه بده ,, خوب ما همه گيمون با تعجب و خوشحالي داشتيم بهش نگاه ميكرديم كه من از روي صندليم بلند شدم و رفتم طرفش , اول بوسش كردم و بهش تبريك گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش داديم و مزاحم شما نميشيم, اما بلاخره با اسرار زياد پول غذاي ما و اون زن و شوهر جوان و اون پيره زن پيره مرد رو حساب كرد و با غذاي خودش كه سفارش داده بود از رستوران خارج شد خب اين جريان تا اين جاش معمولي و زيبا بود , اما اونجايي خيلي تعجب كردم كه ديشب با دوستام رفتيم سينما كه تو صف براي گرفتن بليط ايستاده بوديم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو ديدم كه با يه دختر بچه 4-5 ساله ايستاده بود تو صف ,,, از دوستام جدا شدم و يه جوري كه متوجه من نشه نزديكش شدم و باز هم با تعجب ديدم كه دختره داره اون جوان رو بابا خطاب ميكنه ديگه داشتم از كنجكاوي ميمردم , دل زدم به دريا و رفتم از پشت زدم رو كتفش ,, به محض اينكه برگشت من رو شناخت , يه ذره رنگ و روش پريد ,, اول با هم سلام و عليك كرديم بعد من با طعنه بهش گفتم , ماشالله از 2-3 هفته پيش بچتون بدنيا اومدو بزرگم شده ,, همينطور كه داشتم صحبت ميكردم پريد تو حرفم گفت ,, داداش او جريان يه دروغ بود , يه دروغ شيرين كه خودم ميدونم و خداي خودم ديگه با هزار خواهشو تمنا گفت ,,,,, اون روز وقتي وارد رستوران شدم دستام كثيف بود و قبل از هر كاري رفتم دستام رو شستم ,, همينطور كه داشتم دستام رو ميشستم صداي اون پيرمرد و پير زن رو شنيدم البته اونا نميتونستن منو ببينن كه دارن با خنده باهم صحبت ميكنن , پيرزن گفت كاشكي مي شد يكم ولخرجي كني امروز يه باقالي پلو با ماهيچه بخوريم ,, الان يه سال ميشه كه ماهيچه نخوردم ,,, پير مرده در جوابش گفت , ببين امدي نسازيها قرار شد بريم رستوران و يه سوپ بخريم و برگرديم خونه اينم فقط بخاطر اينكه حوصلت سر رفته بود ,, من اگه الان هم بخوام ولخرجي كنم نميتونم بخاطر اينكه 18 هزار تومان بيشتر تا سر برج برامون نمونده همينطور كه داشتن با هم صحبت ميكردن او كسي كه سفارش غذا رو ميگيره اومد سر ميزشون و گفت چي ميل دارين ,, پيرمرده هم بيدرنگ جواب داد , پسرم ما هردومون مريضيم اگه ميشه دو تا سوپ با يه دونه از اون نوناي داغتون برامون بيار من تو حالو هواي خودم نبودم همينطور شیر آب باز بود و داشت هدر ميرفت , تمام بدنم سرد شده بود احساس كردم دارم ميميرم ,, رو كردم به اسمون و گفتم خدا شكرت فقط كمكم كن ,, بعد امدم بيرون يه جوري فيلم بازي كردم كه اون پير زنه بتونه يه باقالي پلو با ماهيچه بخوره همين ازش پرسيدم كه چرا ديگه پول غذاي بقيه رو دادي ماهاكه ديگه احتياج نداشتيم ,, گفت داداشمي ,, پول غذاي شما كه سهل بود من حاضرم دنياي خودم و بچم رو بدم ولي ابروي يه انسان رو تحقير نكنم ,, اين و گفت و رفت يادم نمياد كه باهاش خداحافظي كردم يا نه , ولي يادمه كه چند ساعت روي جدول نشسته بودم و به در و ديوار نگاه مي كردم و مبهوت بودم. «واقعا راسته كه خدا از روح خودش تو بدن انسان دميده»
موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۱ ] [ ۲:۴۹ ب.ظ ] [ تیـــما ]
درد علی (ع) دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس میکند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمههای شب خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده ... و به ناله درآورده است ... ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در قرق سرش احساس میکند. اما این درد علی (ع) نیست، دردی که چنان روح بزرگی را به ناله درآورده است، «تنهایی» است که ما آن را نمیشناسیم!
باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را که علی (ع) درد شمشیر را احساس نمیکند و ... ما درد علی (ع) را احساس نمیکنیم. موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱:۲۸ ق.ظ ] [ تیـــما ]
روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟ دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: "بله."استاد.
پرسید: "هر چیزی را؟" پاسخ دانشجو این بود: "بله هر چیزی را." استاد گفت: "در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد." برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است. ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟" استاد پاسخ داد: "البته." دانشجو پرسید: "آیا سرما وجود دارد؟" استاد پاسخ داد: "البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟" دانشجو پاسخ داد: "البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی می توان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم." دانشجو ادامه داد: "و تاریکی؟" استاد پاسخ داد: "تاریکی وجود دارد." دانشجو گفت: "شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم." و سرانجام دانشجو پرسید: "و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟ خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود."و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند. نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود.
موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ یکشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۵:۲۶ ب.ظ ] [ تیـــما ]
لیلة الرغائب ؛شب آرزوها ،شبی که هزاران ملائک بر زمین فرود می آیند تا تو هرآنچه می خواهی آرزو کنی و خداوند بی صبرانه منتظر شنیدن است تا اجابت کند آنچه تو می خواهی! لیلة الرغائب اولین شب جمعه ماه رجب است و در وصفش فضیلت های بسیاری را برشماردند.
موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ جمعه پنجم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۱۲:۱۹ ق.ظ ] [ تیـــما ]
روزی حضرت موسی به خداوند عرض کرد: ای خدای دانا وتوانا ! حکمت این کار چیست که موجودات را می آفرینی و باز همه را خراب می کنی؟ چرا موجودات نر و ماده زیبا و جذاب می آفرینی و بعد همه را نابود می کنی؟
![]() موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی ادامه مطلب [ دوشنبه یکم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۸:۱۱ ب.ظ ] [ تیـــما ]
یه شب قبل خواب داشتم رادیو معارف گوش می دادم که این حدیث رو از امام صادق (ع) نقل کردند:
امام صادق ( ع) می فرمایند : موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ دوشنبه یکم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۴:۴ ب.ظ ] [ تیـــما ]
اگر غم و غصه ای داری که دلت را آشوب کرده و دائم فکرت را مشغول می کند اصلاً نگران نباش.
امام صادق(علیهالسلام) فرمودند. در شگفتم از کسی که اندوهی به او دست دهد و غمی به او روی آورد و به این آیه ی کریمه پناه نبرد. 1
«ذکر یونسیه»؛ این ذکر شریف که قسمتی از آیه ی 8۷ سوره ی مبارکه ی انبیا است که حضرت یونس(علیهالسلام) (ذوالنون) با این ذکر از غم نجات یافت و پس از آن هر مؤمنی با گفتن آن از غم نجات می یابد که می فرماید:
«لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» « معبودى جز تو نيست تو از هر عيب و نقصى منزّهى ، همانا من از ستمكارانم »
از آقای مرحوم حداد سؤال کردم: چرا ذکر یونسیه تا کلمه «کنت من الظالمین » است و تا آخر آیه ادامه ندارد؟ وی در جواب فرمود: «این قسمت از آیه وظیفه عبد است که به ظلم بر نفس خویش اعتراف کند، بقیه اش که نجات مؤمن از هم و غم است به خداوند مربوط می شود.
ادامه ی آیه می فرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ» «پس ندايش را اجابت كرديم و از اندوه نجاتش داديم ؛ و اينگونه مؤمنان را نجات مىدهيم » موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ دوشنبه یکم خرداد ۱۳۹۱ ] [ ۴:۰ ب.ظ ] [ تیـــما ]
ارزش واقعی انسان به چیست؟
موضوعات مرتبط: عقیدتی، مذهبی [ دوشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۷:۶ ب.ظ ] [ تیـــما ]
[ شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱۰:۲۲ ب.ظ ] [ تیـــما ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||