|
عقــــــاب و چکاوک | ||
|
روز جمعه هوا یهویی سرد شد و سوز شدیدی داشت. کافی بود یه بار باد از روبه رو بهت بزنه... انگاری که برق می گرفتت و همونجا ناکوتت می کرد! من هم قربانیه این سوز و سرما شدم. فکر نمی کردم تو تهران هم خبری از این سرماهای ناگهانی باشه. جدیش نگرفتم و رو آوردم به عرقیات پونه و نعنای مامانم، آویشن و عدسی های تند خودم. اما نوش دارو بعد مرگ سهراب بودن.. امروز که از خواب پا شدم دیدم صدام تعطیـــــــــــــــــله!! بدو بدو رفتم درمانگاه و یادم رفت صبونه بخورم. تصور کن! حرفامو قبل از معاینه دکتر، رو کاغذ نوشته بودم! اونم دستش درست! یه پینیسیلین ۱۲۰۰ تجویز کرد اون هم بدون بی حس کننده! داغون شدم فقط... خوبه باز تزریقاتیها یادشون بود و ازم پرسیدن که: " ناشتا که نیستی؟!" منم گفتم: اتفاقا آرههههه.... اگه ناشتایی تزریق می کردم گمونم به فنـــــا میرفتم. دیدین یه وقتایی تو خواب هرچی داد می زنید صداتون درنمیاد! من اینطوری شدم الان. هرکیو صدا بزنم صدامو نمیشنوه! تو داروخونه مجبور بودم بکوبم رو ویترین که متوجه حضورم بشن. بدبختیه ها!! تازه داداشم امشب می خواست برگرده خونه که بخاطر سرماخوردگی من بلیطشو کنسل کرد و ایشاللا شب یلدا رو باهم می ریم نقده.. راستی! سرماخوردگی هم سرماخوردگیهای نقده... حداقل این جلف بازیها رو نداشت.. موضوعات مرتبط: یادداشت های روزانه [ سه شنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۱ ] [ ۷:۴۸ ب.ظ ] [ تیـــما ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||