|
عقــــــاب و چکاوک | ||
|
حلاج در آينه دوباره نمايان شد، با ابرِ گيسوانش در باد باز آن سرودِ سرخِ «انا الحقّ» وردِ زبانِ اوست تو در نمازِ عشق چه خواندي ؟ كه سال هاست بالاي دار رفتي و اين شحنه هاي پير از مرده ات هنوز پرهيز مي كنند نام تو را به رمز رندانِ سينه چاك نشابور در لحظه هاي مستي مستي و راستي آهسته زير لب تكرار مي كنند وقتي تو روي چوبه ي دارت خموش و مات بودي ما: انبوهِ كركسان تماشا، با شحنه هاي مأمور مأمورهاي معذور همسان و همسكوت مانديم خاكستر تو را بادِ سحرگهان هر جا كه برد مردي زخاك روييد در كوچه باغ هاي نشابور مستانِ نيمه شب ، به ترنّم آوازهاي سرخِ تو را باز ترجيع وار زمزمه كردند نامت هنوز ورد زبان هاست. شفيعي كدكني موضوعات مرتبط: هرچه می خواهد دل تنگت بگو [ پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۱ ] [ ۸:۱۹ ب.ظ ] [ تیـــما ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||