|
عقــــــاب و چکاوک | ||
|
الان که این مطلبو می نویسم تو لابی یکی از هتل های بوشهر هستم. ( سانس دوم ماموریت..) امروز از سر کار که بر می گشتیم تصمیم گرفتیم تا لب دریا پیاده روی کنیم و از منظره اش لذت ببریم. پی بردم که آدم جوگیری هستم. چون واقعا نتونستم جلو خودمو بگیرم و نروم لب دریا.. تا جایی که با جوراب و کفش رفتم تو آب و آخر سر یه موج بزرگییییییی اومد و نزدیک بود منو از جا بلند کنه... راس راستی داشت تعادلم بهم می خورد. شکار لحظه های همکارم دیدنیه! :
بعد از این صحنه، تماما خیس آب شده بودم و مجبور شدیم دربست بگیریم تا هتل. ولی ارزششو داشت. کلی هیجان و خنده همراهش بود و تبدیل به یه خاطره موندگار شد.
موضوعات مرتبط: خاطرات مآموریت [ سه شنبه یکم اسفند ۱۳۹۱ ] [ ۸:۲۶ ب.ظ ] [ تیـــما ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||