|
عقــــــاب و چکاوک | ||
|
کار جم که تموم شد بار و بندیلو جمع کردیم و راه افتادیم کنگان. یه آژانس دربستی گرفتیم و تقریبا ساعت ۳ راه افتادیم. زونکن های جم رو هم با خودمون آوردیم کنگان. ظهر بود و هوا به شدت گرم.. یکی از همکارامون زونکنا رو آورد داخل ماشین که بعد به پیشنهاد ما و راننده گذاشتیمشون صندوق عقب. و این بود آغاز سوتی ما...!!! بعد از یک ساعت که رسیدیم کنگان ، همه چیو از ماشین بیرون آوردیم الا اون زونکنهای بی صاحاب رو... همه مون انقدر خسته بودیم و خواب آلود که به فکر هیچکی نیوفتاد که اصل کاری جامونده. جالب اینه که تو اتاقمون مستقر شدیم و بعد از یک ساعت که داشتیم آماده خواب و استراحت می شدیم یادمون افتاد زونکنا با آژانس برگشته جم! بدون معطلی زنگ زدم آژانس و بهشون اطلاع دادم که زونکنای ما جا مونده تو ماشینشون. یارو متوجه نشد و گفت چیاتون جا مونده؟؟؟!!! جواب دادم: پرونده!! دو تا پرونده!! بعد از کلی صحبت و نشونیه ماشین ، راننده و پرونده رو دادن، آقاهه برگرده چی بپرسه خوبه؟؟؟!!!! پرسید: فقط خانم پرنده هاتون طبیعی بودن یا پلاستیکییییییی؟؟؟!!!!!! خدایاااااا خداونداااااا...... پروووونده!!!! مجید جان دلبندم...
یک ساعت بعد، برای بار چندم با صدای تلفن بیدار شدم و رفتم زونکنا رو تحویل گرفتم. خلاصه اون روز نتونستم درست حسابی بخوابم و کلافه شدم. قرار بر این شد که این سوتی همونجا دفن بشه و تو موسسه نپیچه. شما هم غریبه نیستید، بین خودمون باشه
موضوعات مرتبط: خاطرات مآموریت [ جمعه سوم خرداد ۱۳۹۲ ] [ ۵:۹ ب.ظ ] [ تیـــما ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||