|
عقــــــاب و چکاوک | ||
|
چند وقت پیش با دوستام باغ موزه زندون قصر رفته بودیم. بزرگتر از چیزی بود که تو ظاهر نشون میداد. همه بندها رو دیدیم. همینطور سلول فرخی یزدی و بقیه شخصیتها. زندانیهای سیاسی قبل از انقلاب هم اونجا زندونی میشدن.
خلاصه چند ساعتی گشتیم و به توضیحات راوی گوش دادیم. لحظات اخر واقعا حالم خراب شده بود و انگار به معنای واقعی کلمه، قلبم فشرده شده بود. خیلی دلگیر بود. تجسم اینکه یه زندانی باشی به خاطر عقیده ات، او هم سالها تو اون دالان ها که حتی نور و لامپ نداره، آدمو سکته میده. اما دو نکته بود که بیشتر از همه چیز منو گیج میکرد اول اینکه یه جوون چطور میتونه بهترین لحظات زندگیش رو که باید به رقابت و پیش رفت اهمیت بده، تو زندون سر کنه، اونم ده ها سال!!!! و بعععععد، که ازاد شد،،،،، خودش رو جمع و جور کنه و شاداب تر از من و تو به زندگیش ادامه بده. ده ها سال که سهله، کسی مث محمدعلی عمویی 37 سال تو زندون سیاسی به سر برد. اون وقت ما هی بخاطر اشتباهات کوچیک یا تعلل های بی اهمیت تو زندگی، میریزیم به هم و بهونه میاریم که دیگه دیره و عقب موندم و ...... دوم اینکه: چه قدرتی داره ایدئولوژی!
[ سه شنبه سوم آذر ۱۳۹۴ ] [ ۱۲:۵ ق.ظ ] [ تیـــما ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||