|
عقــــــاب و چکاوک | ||
|
موقع امتحانات که می شد به صرف وعده های غذایی همدیگه دقت داشتیم که نکنه یکی بدون صبحانه یا ناهار بره سر جلسه. تک به تکمون با دعای خیر و آیة الکرسی از اتاق بدرقه می شدیم. هر وقت یکی از امتحان بر می گشت، سرها می چرخید طرف در.... یکی از جا می پرید...یکی کله شو میاورد جلو... و زوم میکردیم رو در که قراره خانم با چه قیافه ای بیاد تو.. ترم سه امتحان اصول ۳ رو خراب کرده بودم... به کلی دپ بودم... رفته بودم رو نروْ بچه ها... ناامید...داغون.... معتاد... امتحان بعدی ام که روش تحقیق بود، اصلا نخونده بودم. شب ساعت ۱۲ بود که یکی از سلماسی ها با عصبانیت دعوام کرد و گفت: جهنم اول اوخی گوروم! خلاصه ما رو شب بیدار نگه داشتن و من کم و بیش یه چی خوندم. اتفاقا تو این درس هم ۲۰ شدم. یادش بخیر.. موضوعات مرتبط: زیر آسمان نازلو [ سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ ۱۰:۷ ب.ظ ] [ تیـــما ]
|
||
| [ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] | ||